۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

سالروز کشف حجاب

17 دی، روز رهایی خورشید زیبایی از اسارت دیو سیاهی گرامی باد


اگر تا دیروز فهم کردن حرکتی که به رهانیدن ِزن، از بند روبند بنده ساز، بغرنج و بسا مشکل بود، امروز اما زنان ما بیش از هر زمان و هر جهانی، آن حرکت غرورآفرین مرد قرن بیستم ایران را آه می‎کشند و روزهای آفتابی مادران و گذشته‎شان را حسرت مطبوع در این زمانه‎ی جور و ستم، بر خود و در جان خود فرو می‎دمند. مردان هم اگر ذره‎ای انصاف و صداقت، درونشان را قلقلکی به هوشیاری بیدار کند، به آن روزان شاداب روشن دیروز، درود می‎فرستند و امروز رنجبار و دل آزار را ملامت می‎کنند. اگر چنان باشد و چنین شود که هم زنان و هم مردان، آن دوران را آه بکشند، حتا اگر این آه در درونشان باشد به پاس قدر نشناختن آنچه که داشتند و بی‎دریغ در سبد آخوندها ریختند تا آنان را به بند بنده ساز گرفتار کنند و سپس آینده‎ی فرزندانشان را تیره و تار و سیاه رقم بزنند، یک عذرخواهی به تاریخ و نسل بعد از شورش شوم شرارت بار سال 57 بدهکار هستند.



اگر این شهامت ِپذیرش ِآن وارونه خواهی‎ها که ما را این چنین خوار و زمین‎گیر کرده است، در ما نجوشد که لبی به سخن تر کنیم و یا خود پیشقدم شویم که آن را برای نسل ِحال و آینده گزارش کنیم، تاریخ و نسل حال و آینده بر ما نخواهد بخشید. جامعه در تمامیت خود تغییری بنیادین را می‎طلبید تا از فرو رفتن هر چه بیشتر در قعر بی‎خبری و نابودی از بودن ِخود، بجهد. کهنگی و ماندگی و مندرس ماندن در جهل و جنون ِبی مایگی که نگاهی سر به درون ِژرفای ِفنای ِبودن داشت، جوانه‎ی نو و و سبزینه‎ی جوانی را می‎طلبید تا درونگاه عقب ماندگی را بترکاند و برگچه های ِسبز ِنوآوری را در چشمان، بهار ِرها شدن بیاغازد؛ و این چنین بود که آن مرد بزرگ که رضا شاه در تاریخ تثبیت شد از خود آغاز کرد و ابتدا نیشتر ِتیز ِبرای جراحی را به دمل چرکین ِجهل و جنون فرو خفته در جان و جهان خود و خانواده‎اش فرو برد و تازه شد و سپس جامعه را تازه کرد تا تازه‎تر و تازه‎تر و تازه‎تر شوند.



اجازه بدهید در این جشن ِرهایی ِخورشید ِزیبایی و برای درک کردن و شناخت هر چه پر مایه‎تر از رویداد ِخجسته‎ای که 17 دی را در تاریخ ایران تثبیت کرد، ابتدا شرح این ماجرا را به علی اصغر حکمت، کفیل وزارت ِمعارف ِکابینه‎ی محمد علی فروغی «ذکاء الملک» محول می‎کنیم و سپس نوشتار را بیاغازیم:

« یک روز در تیر ماه 1314 جلسه‎ی هیئت وزرا در سعدآباد با حضور اعلاحضرت تشکیل شد. هفته‎ای یک روز اعلاحضرت شخصن در هیئت دولت می‎آمدند که در سعدآباد تشکیل می‎شد و در مذاکرات ِجلسه شرکت می فرمودند و اوامری می دادند. در آ ن روز اعلاحضرت رو به من کردند و فرمودند من سابقن به وزرا و کفیل وزارت ِمعارف سابق دستور داده بودم این عادت منحوسی که در ایران مرسوم است که زنها روی خودشان را می‎پوشانند و پیچه و نقاب می‎زنند برچیده شود و زنها هم مثل سایر نقاط دنیا آزاد باشند و در اجتماع شرکت کنند ولی اینها هیچکدام انجام ندادند حالا از تو می‎خواهیم ببینیم تو چه کار می‎توانی بکنی؟ عرض کردم امر اعلاحضرت را که درست امر وجدانی خودم هم هست انجام می‎دهم. آمدم وزارت معارف و یک برنامه‎ای نوشتم. برنامه را به عرض رساندم و تصویب فرمودند. برنامه عبارت از این بود که حالا شروع کنیم در مدارس دخترها حاضر شوند و در حضور مهمانان مرد نطق کنند و تکلم کنند و جشن برپا کنند و بعد در شهرها هریک از وزرا و مامورین عالیرتبه دولت می‎روند در مجالسی که تشکیل می‎شود خانمها هم شرکت داشته باشند و در عین حال یک محلی تاسیس کنیم به اسم کانون بانوان که در آنجا خانم‎های تحصیل کرده جمع بشوند و آن کانون کارش این باشد که از رجال و دانشمندان و اشخاص معروف تهران دعوت کنند که در آنجا برای حضار از زن و مرد خطابه‎ای راجع به مقام زن در جامعه و به خصوص جامعه اسلام ایراد کنند....

ماده بعد این بود که اجازه داده شود در مدارس ابتدایی تا سال چهارم مدارس به صورت مختلط باشد و دبستانها از بچه‎های ذکور و اناث (پسر و دختر) که در سن 12 - 13 هستند تشکیل شود و معلمشان هم زن باشد، زیرا که ما از حیث معلم دبستان در مضیقه هستیم و بالاخره وقتی این کارها انجام شد و افکار حاضر شد یک روزی در حضور اعلاحضرت همایونی و علیاحضرت ملکه و والاحضرتهای شاهدخت، جلسه‎ای تشکیل شود و اعلام آزادی نسوان (زنان) به اطلاع اهل عالم برسد...

در اوایل دی ماه 1314 که من در خوزستان بودم، تلگرافی؛ از طرف آقای جم، نخست وزیر، وقت احضار شدم. وقتی به تهران آمدم و حضور اعلاحضرت رفتم گفتند: سابقن به شما گفته بودیم یک روزی جلسه بکنید و خانمها هم حاضر باشند و این عادت منحوس حجاب از میان برداشته شود. آن وقت من هنوز مصمم نبودم ولی حالا به واسطه حوادثی که در خراسان پیش آمده و بعضی اشرار در مسجد گوهرشاد تجمع کرده بودند و متفرق شدند و خیانتکاران مجازات شدند زمینه حاضر است باید به فوریت این جلسه را حاضر کنید. بعد در جلسه وزرا فرمودند که وزیر معارف پیشنهاد می کند که یک روز من و خانواده‎ام در یک مجلس عمومی مشترک زن و مرد حاضر شوم. شما که اقدام نمی‎کنید. این عبارت خودشان است که فرمودند شما که اقدام نمی‎کنید بالاخره من پیرمرد حاضر شدم که اقدام کنم. به همین مناسبت به من فرمودند کی این کار می شود؟ آن روزها این عمارت دانشسرای مقدماتی در خیابان روزولت تمام شده بود و تازه از دست بنا بیرون آمده بود و ما می‎خواستیم افتتاح کنیم. قرار گذاشته بودیم که در روز افتتاح جشن توزیع دیپلم‎ها و جوائز هم ضمنن به عمل بیاید. من بغتتن به نظرم رسید که خوب است امسال اعلاحضرت در همان جلسه حاضر شوند و این دیپلم‎ها را بدهند. معلمان و مفتشات و بانوان خدمتگزار هم حاضر شوند و وزرا هم با زنها و خانواده هایشان حاضر باشند. یک جلسه رسمی انجام بدهیم. فرمودند کی اینکار را خواهید کرد؟ من فورن عرض کردم هفدهم دی روز پنجشنبه. فرمودند بسیار خوب...


روز هفدهم ِدی ماه 1314 هوا خوب، آفتاب ِدرخشان و نسیم معتدلی می‎وزید. ایشان تشریف آوردند و سر ِراهشان دخترهای پیشاهنگ ایستاده بودند و سلام دادند و اعلاحضرت همایونی جلوی ِعمارت ِدانشسرا پیاده شده و به وزرا اظهار مرحمت فرمودند و من راهنمایی کردم به تالار بزرگی که در طبقه دوم بود. آنجا تشریف آوردند توی سالن دیگر که خانم‎ها ایستاده بودند. علیاحضرت ملکه و والاحضرتها و شاهدخت شمس و شاهدخت اشرف با لباسهای بسیار زیبا و نجیبانه و محترمانه ایستاده بودند. صف بانوان و معلمات و مفتشات هم با لباس متحدالشکل در یک کنار ایستاده بودند. اعلاحضرت رو به آنها کردند. خانم هاجر تربیت در آنجا خطابه‎ای حاضر کرده بود که از طرف بانوان ایراد کرد.»

سپس اعلاحضرت رضا شاه بزرگ فرمودند:
«بی نهایت مسرورم که می‎بینم خانمها در نتیجه دانایی و معرفت به وضعیت خود آشنا شده و پی به حقوق و مزایای خود برده‎اند. همانطور که خانم تربیت اشاره نمودند، زنهای این کشور به واسطه خارج بودن از اجتماع نمی‎توانستند استعداد و لیاقت ذاتی خود را بروز دهند بلکه باید بگویم که نمی‎توانستند حق خود را نسبت به کشور و میهن عزیز خود ادا نمایند و بلاخره خدمات و فداکاری خود را آنطور که شایسته است انجام دهند و حالا می‎روند علاوه بر امتیاز برجستۀ مادری که دارا می‎باشند از مزایای دیگر اجتماع نیز بهره‎مند گردند. ما نباید از نظر دور بداریم که نصف جمعیت ما به حساب نمی‎آمد، یعنی نصف قوای عامله مملکت بیکار بود. هیچوقت احصائیه (سرشماری) از زنها برداشته نمی‎شد مثل اینکه زنها یک افراد دیگری بودند و جزو جمعیت ایران به شماره نمی‎آمدند. خیلی جای تاسف است که فقط یک مورد ممکن بود احصائیه زنها برداشته شود و آن موقعی بود که وضعیت ارزاق در مضیقه می‎افتاد و در آن موقع سرشماری می‎کردند و می‎خواستند تامین آذوقه نمایند. من میل به تظاهر ندارم و نمی‎خواهم از اقداماتی که شده است اظهار خوشوقتی کنم و نمی‎خواهم فرقی بین امروز با روزهای دیگر بگذارم ولی شما خانمها باید این روز را یک روز بزرگ بدانید و از فرصتهایی که دارید برای ترقی کشور استفاده کنید. من معتقدم که برای سعادت و ترقی این مملکت باید همه از صمیم قلب کار کنیم. همین طور باید در راه معارف کار کرد. گرچه معارف در نتیجه کوشش اعمال دولت پیشرفت دارد ولی هیچ نباید غفلت نمایند که مملکت محتاج به فعالیت و کار است و باید روز بروز پیشرفت و بهتر برای سعادت و نیک بختی مردم قدم برداشته شود. شما خواهران و دختران من، حالا که وارد اجتماع شده اید و قدم برای سعادت خود و وطن خود بیرون گذارده‎اید. بدانید وظیفۀ شماست که باید در راه وطن خود کار کنید.
»



سالروز دریده شدن پرده جهالت حجاب بر بانوان ایران زمین
اراده چنین بود که کشور ایران، از عقب ماندگی تاریخی در همه‎ی عرصه‎های اجتماعی و سیاسی، به سمت پیشرفت و ترقی، جهشی پروازوار انجام دهد. ماندن و درجا زدن دیگر زمانش سپری شده بود و مردم ایران را دیگر سزاوار نبود در گذشته زندگی کنند. تاریک اندیشان را می‎بایستی به حال خود رها می‎کردند تا در جهالت و درزهای عنکبوت گرفته اجتماعی، سیاهچال ِدرماندگی خود را با نعره شوم، جغدوار در خرابه‏ها عربده بکشند.

نسیم طراوت‎آفرین زندگی نو، چهره‎ها را از غبار فقر و عقب ماندگی می‎شست و تن و جان و دل خرافات زده را از خمودگی و افسردگی، شاداب می‎کرد و زندگانی سبز را چون بهاری از پس زمستان تیرگی و جهل ارمغان می‎داد. بنای کهنه و فرسوده‎ی کشور در حال فرو ریختن بود و عرصه‎های اجتماعی چون نگینی الماس‎وش، چشمان هر بیننده و چهره هر جنبنده‎ای را نوازش می‎داد. امنیت بار دیگر به کشور برگشته بود. مکتبخانه‎های قرون وسطایی ملاها، متروک شده بود و جای آن را مدارس نوین با تدریس علوم پیشرفته در هر شهر و دیار، زینت‎گستر کرده بود و بر خرافات و جهل هجوم می‎بردند.


در کنار صدها پروژه‎ی پیشرفت‎آفرین از جمله تأسیس بانکهای ملی، کشاورزی، رهنی و همچنین راه آهن سراسری، تأسیس دانشگاه تهران بود که افق جدیدی را در برابر چشمان منتظر همگان، به سوی آینده‎ی تابناک و روشن، گشوده بود؛ چنین حرکت ظرفیت‎آفرینی، ندای دریدن جهل و پاره کردن حجاب کهنه‎پرستی را در جای‎جای جامعه جار می‎زد و روزهای نوین فردای آفتابی را در هرکوی و برزنی فریاد می‎کرد.


بی‎گمان منطقی و طبیعی است، کشوری که اراده کرده است، زنجیرهای بنده ساز و برده وار را پاره کند و از عقب ماندگی تاریخی - جهت شوق رسیدن به شمع روشنگر پیشرفت - با پرواز پروانه‎وار، چرخشی مستانه بزند، بر زنجیرها است که پاره شوند و تاریکی هاست که دریده شوند.

کشوری که اراده کرده است، راه آهن، دانشگاه، مدرسه، ارتش منظم، بیمارستان، کارخانجات صنعتی، راههای شوسه و در کاکل همه اینها امنیت داشته باشد - به اعتبار چنین نوآوری و جهشی - در شرایطی قرار می گیرد که دیگر با چادر و چاقچور، لباس گل و گشاد، کلاه نمدی، عبا، بند دنبان و گیوه‎ی عهد خرافات و جهل‎زدۀ قاجاریه، همخوانی نداشته باشد. به عبارت دیگر قدم گذاشتن در جاده شوسه، لازمه‎اش این است که بر کوره راهها و راه‎های «مال‎رو» پشت کنید و دنیای نوین ِآینده را در جاده‎های مدرن با سرعت زمان، پیمودنی گشاینده طی کنید؛ و در این مسیر پیشرفت آفرین، نگاه جامعه را به سمت مدرنیته از غبار اعصار پاک کنید. زیرا وقتی که دانشگاه تهران تأسیس شد، بر مکتب خانه‎های خرافه‎پرور بود که فروریزند و خرافات از تن جامعه به تدریج رخت بر بندد و یا وقتیکه صنعت کارخانه‎ای، راه آهن، بیمارستان و مدرسه مدرن، تأسیس و گشایش یافت، بر چادرها، روبندها و چاقچورهای در بند کننده و اسارت بار و کنیزساز ِزنان بود که از هم دریده شوند و جلوه های زیبایی و رعنایی و شیدایی را در سرسرای میهن، چون عروسان ِطبیعت سبز، جویبار جاری نماید و فضای ِمطهر زندگانی نوین را گلباران کند؛ پای زنان ستم کشیده ی قرون اعصار عرب پرستان، از دخمه‎های حرمسراها به جای جای جامعه باز شود و همپای مردان در کارهای سازندگی ِکشورشان به فعالیتهای اجتماعی در همه عرصه‎ها بپردازند؛ به دانشگاه راه یابند و در مصدر کارهای بزرگ فرهنگی، ادبی و علمی قرار بگیرند.

آری ۱۷ دی 1314 ، سرآغاز ِهجوم به جهل و جنون و خرافات ِنشت کرده‎ی قرنهای ِمتمادی در درزهای عنکبوت گرفته جامعه بود، که زنان کشور را در گونی سیاه جهالت پیچیده بودند و هیچ ارزش و حرمتی که آنها را در ردیف انسان قرار دهد، برای آنها قائل نبودند. هرچند در ابتدای این عمل ِتاریخی و راهگشا، زور و اجبار به کار رفته است، اما باید بدانیم که خرافات و روبند و چادر و چاقچور ِ نهادینه شده در دل و جان جامعه، طی قرون متمادی به واسطۀ رواج فرهنگ تازیان، به زور بر زنان، این سالارانهمسران، خواهرانشیران و آزاده دختران ِایران تحمیل شد، بدون آنکه مردم و به ویژه زنان از آن استقبال کنند.

به گواهی تاریخ تا قبل از حمله‎ی وحشیانه تازیان به ایران، زنان کشورمان بر تخت طاووس تکیه می‎زدند و رهبری کل امپراتوری برزگ ایران باستان را برعهده می‎گرفتند. بنابراین برای شروع ِاین حرکت تاریخساز، لازم بود که در مقابل ابلهان تاریخ، زور به کار گرفته شود؛ کما اینکه برای فرستادن جوانان به خدمت اجباری نظام وظیفه در مقابل آخوندهای مرتجع، زور به کار گرفته شد؛ و یا باز کردن مدارس نوین و تحصیل دختران در مدارس و سپس در دانشگاه با مقاومت واپسگرایان تازی پرست روبه‎رو شد.

ادامه دارد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ای بر قبر رضا شاه سگ نجس انگلیس لعنت این مرد فاسد جز نوکری انگلیس و کشت و کشتار چه گلی به سر شما بیچاره های سلطنت طلب زده.
این گور به گور شده که ذلیلا مثل سگ انگلیسی که افسارش دست ادموند سفیر خبیث برییتانیا بود ار کشور بیرون کشیدنش. بهتره تیتربزنی که توله سگ انگلیس رضا ماکسیم دمش رو رو کولش گذاشت.