۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

پروژه Dark Gene

پروژه ژن سياه

سایت های شنود نوشهر و کبکان توسط پرسنل سازمان سیا اداره می‌شدند

براي سالهاي بسيار، اطلاعات بسيار اندكي در مورد پروژه‌هاي ژن سياه (Project Dark Gene) و مارال (Project Ibex) در دسترس بود؛ اگرچه هردو پروژه نقش بسيار مهمي را در برنامة جمع‌آوري اطلاعات حساس در مورد اتحاد شوروي در اواخر دهه 1960 و اوايل 1970 بازي مي‌كردند. امروزه بايد سپاسگزار كوششهاي فراوان آقايان تام كوپر (Tom Cooper) و آرت كرمزل (Art Kremzel) باشيم كه قسمتي از جزئيات اين پروژه‌ها را اندك اندك روشن نمودند. هنوز هم بايد پرسنل فراواني از كساني كه درگيري اين پروژه‌ها بودند زنده باشند و من اميدوارم آنها روزي تصميم بگيرند دانسته‌ها و حقايق خود را دربارة آنچه كه رخ داده بود، بيان نمايند. به ويژه اينكه من كوشش خواهم كرد تا كپي‌هايي از هرگونه عكسي كه نشان‌دهندة هواپيماهايي كه نقش اساسي را در هر دو پروژه بر عهده داشتند به همراه تصاويري از دو سايت مربوط به كاركنان اين پروژه‌ها در ايران و رازهاي سرهنگ جان ساندرز كه تاكنون از افشاي آنها خودداري كرده است بدست آورم.

سرهنگ جان ساندرز تاكنون از افشاي جزئيات دوران همكاري خود در نيروي هوايي شاهنشاهي ايران خودداري كرده است

پروژة Dark Gene

در سراسر دوران جنگ سرد، ايالات متحده هر روز چندين سورتي پرواز را در كنار و اطراف مرزهاي اتحاد شوروي و كشورهاي عضور پيمان ورشو انجام مي‌داد. اين قسمتي از يك برنامه هميشگي و طولاني بود جهت شناسايي و رده‌بندي سيستم‌هاي رادار، سايتهاي پرتابگر موشكهاي سام و هر سامانة الكترونيكي كه سرچشمة پخش امواجي باشد كه جلب توجه نمايد. سعي مي‌شد داده‌هايي كه بدين روشها بدست مي‌آمدند در يافتن راههايي جهت ورود ايمن و بي‌دردسر بمب افكن‌ها و جنگنده بمب‌افكن‌هاي ايالات متحده و سازمان ناتو به درون حريم هوايي اتحاد شوروي و بلوك شرق در زمان وقوع جنگ جهاني سوم به كار آيند.با توجه به پهناور بودن سرزمين اتحاد شوروي، نكتة شگفت‌انگيز اين بود كه يافتن رخنه‌اي فاقد پوشش رادار در محدودة حريم هوايي اين كشور بسيار دشوار بود كه اندك روزنه‌هاي نفوذ توسط هواپيماهاي مجهز به سامانه‌هاي پيشرفتة الكترونيكي موسوم به ELINT بدست مي‌آمد و تازه زماني كه اين مكان اين رخنه‌ها يافت مي‌شد، امكان بهره‌گيري چندباره از آنها جهت بدست آوري داده‌هاي سودمند و حساس بيشتر دشوار مي‌گرديد. (هواپیمای ELINT يا ELectronic Signals INTelligence ، هواپيمايي است ويژۀ شنود و جمع‏آوري سيگنالهاي الكترونيكي جهت شناسايي رادارها و سيستم‏هاي دفاع هوايي دشمن.)
ايران داراي مرزي طولاني در قسمت شمال كشور با اتحاد شوروي بود و در طول دهه 1970 تا قبل از انقلاب مذهبي، روابط بسيار دوستانه‌اي با ايالات متحده داشت. قسمتي از اين اين روابط دوستانه و نزديك، توافقي بود كه بر پاية آن تعداد قابل توجهي رادار بسيار دوربرد و پستهاي شنود در شمال ايران تعبيه شد تا چشم و گوش ايالات متحده در وراي پردة آهنين روسها باشند.با اين حال با دانستن اينكه در طور مرز مشترك ايران و شوروي، تعداد قابل توجهي از اين روزنه‌هاي فاقد پوشش رادار براي هر دو كشور وجود داشتند، هواپيماهاي پست‌پرواز شناسايي به آساني مي‌توانستند از مرز عبور كرده و تصاوير بسيار با ارزشي از مناطق مورد نظر در داخل خاك شوروي ثبت نمايند. سرانجام هنگامي كه روسها از اين پروازهاي برون مرزي آگاهي يافتند، تعداد قابل توجهي مانع گزنده با افزودن رادارهاي بيشتر و سايت موشكهاي سام ايجاد كردند، در آن سوي مرز و در داخل ايران، داده‌هاي بسيار ارزشمند و حساسي از مكان تجهيزات راداري و الكترونيكي روسها و نوع فركانس كاريشان به وسيلة كند و كاوي كه توسط هواپيماهاي شنود الكترونيكي ELINT و پستهاي شنود در شمال ايران به انجام مي‌رسيد، بدست مي‌آمد. فعاليت هواپيماهاي ELINT قسمتي از پروژة بزرگ IBEX به شمار مي‌آمد. اما يك برنامة پيشتر فعال شدة شناسايي و مراقبت در همين زمان در حال شكل‌گيري بود.

هواپيمای شناسايي - جاسوسي RF-5A نيروي هوايي شاهنشاهي ایران

از سال 1968 به اين طرف، با توجه به روابط دوستانه و خوب بين ايالات متحده آمريكا و ايران، تعداد 12 فروند هواپيماي پيشرفتة شناسايي (نسبت به زمان خود) RF-5A ساخت كمپاني هواپيماسازي نورثروپ به نيروي هوايي شاهنشاهي ايران تحويل گرديد. با اين حال اين تمامي ماجرا نبود. در واقع به نظر مي‌رسيد كه اين هواپيماها وجود خارجي ندارند. شماره سريال آنها از ليست توليدات كمپاني نورثروپ پاك شده بود تا وجود آنها قابل انكار باشد. به علاوه اين هواپيماها تا سال 1971 تنها به وسيلة خلبانان نيروي هوايي ايالات متحده و تحت لواي پروژه‌اي به نام Dark Gene جهت پروازهاي شناسايي مخفي برون مرزي در داخل حريم شوروي به منظور جمع‌آوري داده‌هاي الكترونيكي ELINT پرواز داده مي‌شدند.امروزه فهميده‌ايم كه دو فروند از اين هواپيماها كه توسط خلبانان آمريكايي پرواز مي‌كرده‌اند در داخل حريم هوايي شوروي هدف قرار گرفته و سرنگون شده‌اند. خلبانان آنها اين طور از خود دفاع كرده‌اند كه در حال پرواز آموزشي براي پرسنل نيروي هوايي شاهنشاهي ايران بوده‌اند و راه خود را گم كرده‌اند. سپس با رايزني‌‌هاي انجام گرفته آزاد شده و مخفيانه به ايران بازگردانده شده‌اند.هواپيماهاي RF-5A از نظر فني به نحوي سيم‌كشي شده بودند كه قادر بودند در نقش دوم خود كه همان ماموريت جنگي است شركت كرده و يك بمب اتمي را با خود حمل كنند و در صورت ضرورت آن را بر روي اهداف گوناگون در داخل خاك شوروي رها سازند. با اين حال اگرچه هواپيماهاي زيرصورت RF-5A در زمان خود بسيار كارآمد بودند و گمان مي‌رود در بدست آوري برخي داده‌هاي حساس بسيار سودمند بوده باشند، اما در حقيقت هنوز به طور دقيق مشخص نشده است كه خلبانان نيروي هوايي ايالات متحده براي چه موضوع مهمي جان خود را به خطر انداخته و با عبور از مرز، وارد حريم هوايي اتحاد شوروي مي‌گشته‌اند. برخي مسائل همراه با ايرادگيري‌هاي فراوان از نحوة عملكرد و توانمندي‌هاي RF-5A ها باعث گشتند تا هواپيماهاي RF-4 به جاي آنها در نوك اين گونه عملياتها قرار گيرند و RF-5A ها بازنشست شوند.

شاه فقید پس از پرواز با هواپيماي شناسايي جاسوسي RF-4E در محل باند پروازي كارخانة مك دانل داگلاس

به علاوه شاه فقید ایران، كسي كه به طور قطع از داده‌هاي حساس بدست آمده توسط پرواز RF-5A ها آگاهي دقيقي داشته است، همواره خواستار اين بود كه ايران نقش بسيار اساسي و مهمي در اين گونه فعاليتها داشته باشد و بدين جهت پيشنهاد خريد هواپيماهاي مدرن‌تر RF-4 را ارائه داد. راه‌حلي كه با آن موافقت شد.


پرواز خلبانان ايراني با خلبانان باتجربة آمريكايي، تجارب گرانبهايي براي پرسنل نيروي هوايي شاهنشاهي ايران به شمار مي‌آمد

ايران RF-4 خريداري كرد و آنها را با مخلوطي از خلبانان نيروي هوايي ايالات متحده و نيروي هوايي شاهنشاهي پرواز داد. اين امر به پرسنل نيروي هوايي ايران امكان مي‌داد تا تجارب بسيار ارزشمندي را بدست آورند. در سال 1971 نخستين سري شش فروندي از هواپيماهاي RF-4 به ايران تحويل شدند. هرچند كه در گزارشهاي رسمي نوع آنها RF-4E نوشته شده است، با اين حال برخي منابع بر اين موضوع دلالت دارند كه بدنة اين هواپيماها يك نوع RF-4C غيرمعمول است تا RF-4E. در حقيقت امروزه روشن شده است كه اين هواپيماها تنها براي اين ماموريت ويژه ساخته شده بودند و درونشان، ادوات بسيار پيچيده و منحصر به فرد ELINT تعبيه گشته بود و قيمت هر فروندشان بيش از 12 ميليون دلار بود كه اين امر باعث مي‌شد گرانترين فانتوم ساخته شده تا آن زمان باشند. تا امروز، تصوير دقيق و روشني از هواپيماهاي منحصر به فرد RF-5A و همچنين هواپيماهاي گران‌قيمت RF-4C ايران يافت نشده است.


هواپيماي شناسايي - جاسوسي RF-4E نيروي هوايي شاهنشاهي ايران

تعدادي از اين شش فروند هواپيماي تحويلي به ايران، فاقد شمارة توليد رسمي ليست شده بودند و عمومن به نام UKI يا Unknown Iranian (ايرانيان ناشناخته) معروف بودند. بر اساس دانسته‌هايي كه بعدها روشن گشتند، ساير هواپيماهاي شناسايي - جاسوسي نيروي هوايي شاهنشاهي از شماره 0266 - 72 تا 0269 - 72 سريال بندي شدند. سرانجام و تا زمان انقلاب مذهبي، چيزي بين 22 تا 25 فروند هواپيماي RF-4 به ايران تحويل شدند كه تعيين شمار دقيق آنها غيرممكن است. همانند RF-5A ها، هواپيماهاي RF-4C نيز به نحوي سيم‌كشي شده بودند تا بتوانند در صورت نياز يك بمب هسته‌اي را به عنوان ماموريت ديگرشان حمل و بر روي تاسيسات مهم روسها پرتاب نمايند.اين هواپيماها به وسيلة مخلوطي از پرسنل نيروي هوايي ايالات متحده و نيروي هوايي شاهنشاهي پرواز داده مي‌شدند. بين سالهاي 1971 تا 1978 اين شش هواپيماي RF-4C به طور ميانگين دو ماموريت در ماه بر فراز خاك شوروي به انجام مي‌رساندند. اگر هواپيماي آنها سرنگون مي‌شد، همان داستان قديمي مبني بر اينكه پرسنل نيروي هوايي ايالات متحده در نزديكي مرز شوروي مشغول انجام پرواز آموزش ناوبري براي پرسنل نيروي هوايي شاهنشاهي ايران بودند و به علت بدي آب و هوا راه خود را گم كرده و سرگردان شده‌اند براي روسها تعريف مي‌شد. در حقيقت امروزه مي‌دانيم كه دست كم دو فروند از اين هواپيماهاي RF-4C درون خاك شوروي توسط شكاري‌هاي روسي سرنگون شده‌اند؛ يكي در سال 1973 و ديگري در سال 1976.برخي جزئيات حادثة سال 1973 امروزه روشن شده‌اند. به تاريخ 28 نوامبر 1973 يك هواپيماي RF-4C نيروي هوايي شاهنشاهي ايران به خلباني سرگرد شكوه نيا و كمك خلباني سرهنگ جان ساندرز به درون حريم هوايي شوروي نفوذ مي‌كند. هنگامي كه هواپيماي RF-4C توسط شكاري ميگ-21 روسي به خلباني سروان گنادي اليسو (Gennady Eliseev) رهگيري مي‌شود، فرار سريعي را با سرعت 1.4 ماخ به سمت مرز ايران آغاز مي‌كند. سرهنگ ساندرز اقدام به رهاسازي فريبنده‌هاي Flare و Decoy مي‌كند و بدين روش از قفل موشك گرماياب جنگنده ميگ بر روي هواپيما جلوگيري مي‌نمايد. سرانجام تمامي ذخيره 54 تايي Flare ها مصرف مي‌شود.جنگند ميگ-21 سرانجام دو موشك R-3S را آماده و به سمت RF-4C آتش مي‌كند اما هر دو به دليل انجام مانور سنگين و هوشمندانه توسط سرگرد شكوه نيا به خطا مي‌روند. به دليل اينكه خلبان فانتوم شناسايي تلاش فروان مي‌كرد تا با انجام گردشهاي بسيار تند، مانع از در تيررس قرارگيري و قفل رادار ميگ شود، سرعت خود را از دست مي‌دهد و بنابراين ميگ-21 اين امكان را مي‌يابد تا به ناگه به هواپيماي ايراني با انجام يك ميانبر، بسيار نزديك گردد. در اين لحظه كاپيتان گنادي اليسو تصميم مي‌گيرد مانع فرار RF-4C شود. وي با انجام مانورهايي هواپيماي خود را از سمت چپ و زير در نزديك اگزوزهاي فانتوم قرار مي‌دهد تا مانع ادامه مسير فانتوم گردد. اما حين انجام يك شيرجه بسيار سريع به سمت فانتومي كه به سرعت در حال گردش و مانور بود به قسمت دم آن برخورد مي‌كند و آن را از جا مي‌كند.


تصويري گرافيكي از برخورد 28 نوامبر 1973 که در یکی از مجلات آن زمان شوروی به چاپ رسیده است

كاپيتان اليسيو بلافاصله درون ميگ متلاشي شده كشته مي‌شود. وي پس از مرگ، مدال قهرمان ملي اتحاد جماهير شوروي را بدست مي‌آورد. سرگرد شكوه‌نيا و سرهنگ جان ساندرز هردو اجكت مي‌كنند و به اسارت روسها درمي‌آيند. آنها همان داستان گم شدن در مرز را بيان مي‌كنند. هواپيماي RF-4C آنها طوري بر روي زمين متلاشي و به هم تنيده مي‌شود كه گويا با سرعت 2 ماخ به زمين كوبيده شده است و تنها چيزهاي بسيار اندكي از آن باقي مي‌‌ماند وگرنه روسها مي‌توانستند مداركي جدي بر عليه خلبانان دست و پا كنند.ايران و شوروي مخفيانه موافقت مي‌كنند تا سرگرد شكوه نيا و سرهنگ جان ساندرز با كارتريج ماهواره جاسوسي شوروي كه به طور تصادفي در ايران فرود آمده است تعويض گردند و خلبانان به ايران بازگردانده شوند. هم سرگرد شكوه نيا و هم سرهنگ ساندرز به دليل اين پرواز نشان شجاعت دريافت مي‌كنند. سرگرد شكوه نيا پس از انقلاب مذهبي در سال 1979 ايران را ترك مي‌كند اما مدتي بعد در سال 1980 به ايران باز مي‌گردد و توسط مذهبيون تيرباران مي‌شود. (روايت اعدام به نقل از متن نوشته شده توسط تام كوپر است.) سرهنگ ساندرز مشغول انجام كارهاي معمول خود مي‌شود و هيچگاه درباره فعاليتهايش در ايران چيزي بيان نمي‌كند.


در طول دهه 1970 و تا پیش از ورود به خدمت شکاری‌های توانمند و پیشرفته اف-14 به نیروی هوایی شاهنشاهی، جتهای شناسایی جاسوسی میگ-25 روسی در ارتفاع بسیار بالا و با سرعت سرسام آور به حریم هوایی ایران تجاوز می‌کردند


در پاسخ به پروازهاي شناسايي ايران بر فراز خاك شوروي، روسها پروازهايي را با جنگنده‌هاي شناسايي MiG-25RBSh به انجام مي‌رسانند. نيروي هوايي شاهنشاهي ايران نيز تلاش مي‌كند با استفاده از جنگنده‌هاي F-4D و F-4E آنها را رهگيري نمايد. سرانجام در سال 1976 يك فروند جنگنده F-4E نيروي هوايي شاهنشاهي موفق مي‌شود يك فروند جنگنده MiG-25RBSh را هدف قرار دهد اما هواپيماي آسيب ديده به هر نحوي كه شده پيش از برخورد با زمين خود را به درون خاك شوروي مي‌رساند. دومين سرنگوني RF-4C بر فراز روسيه در سال 1976 رخ مي‌دهد كه به نظر مي‌رسد پاسخ روسها به هدف قرار دادن ميگ-25 شان بوده باشد.


ورود به خدمت جنگنده‌هاي شكاري بسيار پيشرفته اف-14 تامكت به نيروي هوايي شاهنشاهي ايران، نقطة پاياني است بر پرواز هواپيماهاي جاسوسي ميگ-25 شوروي بر فراز ايران. به ويژه پس از رهگيري موفقيت‌آميزي كه در اكتبر 1978 توسط دو فروند اف-14 نيروي هوايي شاهنشاهي بر فرار درياي خزر انجام پذيرفت و بيش از يك دقيقه رادار تامكتها بر روي ميگ-25 قفل نمود و بي‌شك اجازة هيچگونه انديشه‌اي را به خلبان ميگ نداد.

امروزه بيشتر مسائل در مورد پروژة Dark Gene روشن شده است، اما هنوز هم جاي اميدواري است كه زماني جزئيات بيشتري از اين پروژه و به ويژه سرنگوني دو فروند RF-5A و دومين RF-4C براي عموم آشكار گردد.









هیچ نظری موجود نیست: